سُها بنابر دلایلی مجبور میشود برخـلاف میلش از عشـقش (هاتـف) دل بریده و با فردی دیـگر ازدواج کند ولی دسـت سرنوشت او را دوبـاره سر راه هاتـف قرار میدهد و اکنون همـسر اوست ولی...
درباره دختری به اسم الهام هست که دانشجوی هنره و براش پاپوش درست کردن و اون سرگردی که دستگیرش میکنه شخصی نیست جز پسر همسا یه اش و...
نورا دختری که به عشق تمام دوران زندگیش دیار اعتراف می کند و با علم به مرموز بودن دیار وارد زندگیش می شود. طی مدتی که با دیار زندگی می کند می فهمد که رازی در زندگی دیار هست که از فهمیدنش توسط دیگران واهمه دارد، در کشمکش برای فهمیدن راز دیار می فهمد که باردار است و نمی داند تکلیفش با دیاری که بچه نمی خواهد چیست تا اینکه...
با وجود مخـالفت های زیاد، مادرِ جـیران تصمیم به ازدواج با صاحبکار خود یاشار میگیرد؛ اما درست ده دقیقه بعد از عقد در جشن عروسی اش و درست جلوی چشمان جیران خودکشی میکند! با ورود امیر بهادر پرده از رازهای گذشته برداشته و جیران متوجه میشود که ازدواج مادرش با یاـشار، یک تله بـرای گیر افتادن خـودش است، رازهایـی که به مرور برملا میشود و...
زمانی که پلیس موفق نمی شود پرونده قتل پدر صحرا را به سرانجام برساند، اشخاصی مجهول با مزاحمت های تلفنی و پیامک های مشکوک، باعث آزار و اذیت این دختر می شوند. و درست زمانی که صحرا حس میکند به بن بست رسیده است و برای نجات جان خانواده اش هیچ چاره ای جز تسلیم شدن ندارد، پای مرد مرموزی به نام امیرسام پناهی هم با یک راز بزرگ به زندگی اش باز می شود. امیرسام با شخصیت مبهم و شغل ابهام آمیزی که دارد، سعی می کند اعتماد صحرا را به دست آورد. او برای کمک به صحرا، شرط بزرگی پیش پای این دختر می گذارد. دختری که به خاطر تربیت خانوادگی و تعصبات پدرش، جنس خودش را لا همه ظرافت ها و زیبایی های خدادادی فراموش کرده، حالا مقابل مردی قرار گرفته است که از او می خواهد تابوهایش را بشکند و...!