اسمش یاکان بود، بزرگترین قاچاقچی مواد همه ازش می ترسیدن تا این که دل سنگ و بی رحمش اسیر دختر سرکش سرهنگ شد! دختری ناز پرورده و افسار گسیخته که هیچ جوره پا به تخت این مرد شرور و وحشی نمی ذاشت، ولی اون یاکان بود! مردی که همه رو به آتیش می کشید و حالا آتیش و تب تندش دامن این دخترک لوند رو گرفته بود پس با دزدیدن دخترک یک شب بی هوا پا به اتاقش می ذاره، قسم خورده بود بهش دست نزنه ولی با دیدنش توی لباس خواب توری...
نیلا نامی دختری که بعد از سال ها به عشق گذشته اش بر می خورد اما رابطه ی سمی که با سپهر داره و درگیرش هست مانع از رسیدن دوباره اش به دانیار مشرقی می شود. بالاخره تهدیدهای سپهر کار دستش می دهد و یک شب توی بیهوشی اسیر دستانش می شود!
امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده را اسیر خودش می کند تا انتقام بگیرد. ولی متوجه می شود بهار دختر آن خانواده نیست و بهار نیز قربانی آن ها است. ولی نقشه ای می کشد. از طرفی از بهار خوشش اومده از طرفی می خواد به وسیله بهار انتقامش را بگیرد...
اسرا یک دختر مذهبی و دانشجو بود که مثل بقیه ی دختران منتظر شاهزاده ی سوار بر اسب سفید زندگیش بود. او حتی در خیالاتش هم تصور نمی کرد مرد زندگیش همون افسر پلیس مست و عجیبی باشه که به طور اتفاقی تو یک شب تابستونی سر از اتاقش در میاره و بهش تجاوز می کند. بعد اون شب اسرا موند و یک تن دست خورده و روح زخمی که پیشنهاد ازدواج اون مرد رو قبول نمی کرد. اما اینبار بازهم سرنوشت بیکار ننشست. اسرا حافظشو از دست داد و وقتی تو بیمارستان چشم باز کرد مرد جذابی رو کنار خودش دید که خودشو نامزد اسرا معرفی می کرد...
فیلمی از رابطهی جنسی یک مرد سرشناس در سرتاسر اینستاگرام پخش می شود و حسابی جنجال درست می کند! پخش کننده ی این فیلم دختر ۱۷ ساله ای هست که...