داستان رمان درباره یک شخص سرشناس مغرور و عیاش به نام دامون پیران می باشد، او روزی یک دختر بی پناه را نجات می دهد و دختر را به خانه ی خودش می برد. دامون در قبال امنیت و جای خوابیدنی که به دختر می دهد خود دختر را طلب می کند و از او می خواهد که به هم محرم بشوند. اما نمی داند که این دختر به تازگی از زندان آزاد شده است و با نقشه وارد زندگی دامون شده تا اعتمادش را جلب کند و…
از بچگی تو گوشم خواندن فریا ناف بریدمه! من نامی شهیاد مردی قدرتمند و جدی هستم که تمام زندگیم رو از دور تماشا کردم که غرایزم کار دستم نده! انقدر غرق فر موهاش و شیطنت چشم هاش شدم که یادم رفت اون از وجود من توی زندگیش بیخبره! اون ناف بریدهی من بود و قولش رو بهم داده بودن و حتی از این که مال منه خبر نداشت! پس وقت این رسیده بود که خودم رو بهش نشون بدم! خیال میکردم همهچیز طبق نقشه پیش میره و اون برای همیشه مال من میشه ولی فکرش رو هم نمیکردم که فرشته کوچولوی من یک دختری باشه که مدام نه روی حرفم میاره و ازم سرپیچی می کنه!...
حنا دختر نابینایی است که بعد از فوت پدرش توسط همسر پدرش به مردی مجهول فروخته می شود و بعد از این که دو هفته اسیر آن مرد بود یک شب خانواده رستگار او را زخمی در کوچه پیدا می کنند. حنا رسماً دختر خانواده رستگار می شود اما بعد از مدتی متوجه می شود که باردار است و…