دانلود رمان غثیان از نویسنده زینب عامل
بخشی از داستان رمان غثیان :
با شک و تردید به خانه ای که مقابلم بود نگاه کردم. خانه ی ویلایی که با فاصله چند متری از آن ایستاده بودم هیچ گونه شباهتی به شرکت یا محیط کاری که انتظارش را میکشیدم نداشت.
تردید در وجودم ریشه دوانده و دستان قدرتمندش را دور گردن قوهی اراده و اختیارم فشار میداد که بی اختیار چند قدم به عقب برداشتم اما همچنان نگاهم به روبه رو بود و به این می اندیشیدم که ممکن است البرز پشت دیوارهای این ویلا بوده و قلبم لرز میکرد از فکر کردن به فاصلهی اندکی که ممکن بود میانمان باشد.
باد کوتاه و خشکی وزید و تن یخ زده ام را لرزاند.
دستانم را داخل جیب بارانیام مشت کردم و همین اتفاق باعث شد یادم بیاید که امروز چقدر برای لباس پوشیدن وسواس به خرج داده ام.
هدفم چه بود نمیدانستم. آراسته بودن و شیک ظاهر شدن مقابل البرز دیگر چه فایده ای داشت؟
البرزی که ممکن بود حتی ازدواج هم کرده باشد. این فکر به قدری زهردار بود که برای پرت کردن
حواسم گوشی ام را از داخل کیفی که کج روی شانه ام انداخته بود بیرون آورده و بلافاصله با پگاه تماس گرفتم تا در درجه ی اول حواس خودم را پرت کنم.
_جونم عزیزم؟ گوشی را در دستم جابه جا کردم تا یادم بیاید میخواستم به پگاه چه بگویم.
-پگاه مطمئنی آدرس رو درست دادی؟…
مدتها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژهای گشتم تا حالم را توصیف کنم... هیچ کلمهای نتوانست چون غَثَیان حال آشوبم را به تصویر بکشد. با شنیدن اسمت غَثَیان کردم. تمام خاطراتمان را... تمام نگاههای عاشقانهای که میانمان رد و بدل شده بود. توصیف حال من، توصیف دل آشوبههایم بعد از بازگشتت وقتی دیگر عاشقانههایت به من تعلق نداشت فقط یک کلمه بود. - غَثَیان - " غَثَیان در لغت به معنی آشوب و شوریدگی دل است که منجر به قی کردن شود. حالت تهوع از میزان اضطراب و استرس "