دانلود رمان صحرای ویرانگر از فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم
قسمتی از داستان رمان صحرای ویرانگر :
مست و خمار خندید و نگاه بی حالش را روی قامت او کشاند.
در واقع رمقی هم برایش نمانده بود که سرپا بایستد.
مدام تلو تلو میخورد و به یک گوشه از میز تکیه می داد. لب زیرینش را دندان دندان کرد و عشوه گرانه پرسید: پلیسی؟
گره ی میان ابروانش که کور شد، زن از زور خنده ریسه رفت. فکش سفت شد.
پیش بینی اش برای شروع این نبود، نه انقدر سخت که مجبور شود نقش بازی کند، عضلات فک و چانه اش هر لحظه بیشتر منقبض می شد.
بوی تند و گزنده ی تنباکو آنی مشامش را پر کرد و دندان ساییدنه و نگاهش چسبید به سر سرخ سیگاری که سوخته و نسوخته خاکسترش روی کنسول می ریخت.
الیزابت اما… به سختی همانطور صامت مانده و حرکتی نمی کرد، با شنیدن لحن خشک و بی روح او چشمان عسلی اش بازتر از حد معمول میشوند و همزمان یک تای ابرویش بالا میرود.
بار دیگر نگاهش روی جثه ی تناور و محکم مرد جوان کشیده می شود.
انگشتان ظریفش را سمت موهای روشن خود می برد و همه اش را روی شانه ی راست می ریزد.
تبسمش، دلبرانه است. شاید هر مرد دیگری جای او بود خیلی زود تسلیم اغواگری های بسیط و بی غل و غشش می شد، اما امیرسام…
او یک پناهی بود برادرش. می گفت که به همین راحتی ها پای عشوه های یک زن دل نمی بازد، با عجز پوفی کشید و با فکر به اینکه امیرسام او را به چشم حریف نمی بیند بطری سبز رنگ را با حرص از گوشه ی کنسول چنگ زد.
خیره به چشمان آبی او لب هایش را تو کشید، چرا اینجایی؟
با نفسی تند و عصبی چشمش از سیگاری که میان انگشتان الیزابت گیر افتاده بود، پایین رفت و نگاه خونسردش میان تابلوفرش ها چرخی زد.
چانه اش را با بی میلی بالا کشید و تلخ زمزمه کرد تو ماموریتم و همان موقع صدای بهم خوردن دو جام شیشه ای حواسش را جمع کرد.
الیزابت از سنگینی نگاه او سرش را بالا گرفت.
برای دانلود رمان صحرای ویرانگر ابتدا باید این رمان را خریداری نمایید.
شما می توانید نسخه اصلی و کامل این رمان را از طریق درگاه بانکی زیر خریداری نمایید.
قیمت ۳۰,۰۰۰ تومان
پس از پرداخت موفق لینک دانلود رمان برای شما فعال و نمایان خواهد شد.
جهت ارتباط با ما کلیک کنید
زمانی که پلیس موفق نمی شود پرونده قتل پدر صحرا را به سرانجام برساند، اشخاصی مجهول با مزاحمت های تلفنی و پیامک های مشکوک، باعث آزار و اذیت این دختر می شوند. و درست زمانی که صحرا حس میکند به بن بست رسیده است و برای نجات جان خانواده اش هیچ چاره ای جز تسلیم شدن ندارد، پای مرد مرموزی به نام امیرسام پناهی هم با یک راز بزرگ به زندگی اش باز می شود. امیرسام با شخصیت مبهم و شغل ابهام آمیزی که دارد، سعی می کند اعتماد صحرا را به دست آورد. او برای کمک به صحرا، شرط بزرگی پیش پای این دختر می گذارد. دختری که به خاطر تربیت خانوادگی و تعصبات پدرش، جنس خودش را لا همه ظرافت ها و زیبایی های خدادادی فراموش کرده، حالا مقابل مردی قرار گرفته است که از او می خواهد تابوهایش را بشکند و...!