دانلود رمان شکاک از نویسنده حدیثه نادی
بخشی از داستان رمان شکاک :
با خستگی وارد خانه شدم، نای رو پا وایستادن رو نداشتم، امروز واقعا کارا زیاد بود.
تمام اون آبمیوه های تاریخ گذشته رو دوباره تاریخ زدیم ، اصلا این ادما دینو ایمون ندارن.
بخاطر پول چکارا که نمیکنن، هرچند منم خودم دست کمی از اونا ندارم ، اگه بخاطر پول نبود ، الان تو اون کارخانه کار نمیکردم.
ولی من مجبورم ،بخاطر پسرمم که شده مجبورم ، مجبورم اونجا کار کنم تا بتونم از پسرم مراقبت کنم.
پسرم تنها کسیه که برام مونده و دارمش.
دوسال پیش وقتی ۷ماهه حامله بودم، مجبور شدم از اونجا بیام ،تا پسرمو ازم نگیرن، اگه نمی اومدم الان پسرمو نداشتم.
وقتی اومدم با بدبختی تونستم اینجارو پیدا کنم این خانه رو، البته خانه که نه یه انباری بود.
اونم به لطف ننه تونستم تو همین انباری زندگی کنم، وگرنه کی به یه دختر تنها و حامله با اون پول کم خانه میداد.
اگه ننه رو خدا سر راهم نمی زاشت معلوم نبود الان چه سرنوشتی داشتم.
از قدیم راست گفتن خدا ببندد دری زِرحمت گشاید در دیگری.
ننه هم ، همون رحمت خدا بود برام، هرچند برخلاف خودِ ننه که انقدر خوبه، عروس و پسره ناخلف و بدی داره، اگه به اونا بود تا حالا منو صد بار از اینجا بیرون کرده بودن…
داستان درباره ی دختری به نام یغما که به اجبار با پسری شکـاک که بخاطر اخلاقش دوتا ازدواج ناموفق داشتـه ازدواج مـیکنه دراین بین یه اتفاقـی پیش مـیاد…