دانلود رمان دژبان از گیسوی خزان با لینک مستقیم
قسمتی از داستان رمان دژبان :
جعبه سیگار و فندکم و برداشتم و راه افتادم سمت حموم اتاق خواب..
– از حموم که بیرون اومدم دیگه نبینمت.
– چشم قربان.. امر بفرما! دفعه بعدی کی بیام! قبل ازاینکه حرف دیگه ای بشنوم رفتم تو حموم و درو قفل کردم.
-هیچ وقت.یه سیگار روشن کردم و رفتم زیر دوش.
عادت تو وان دراز کشیدن رو نداشتم. آب وان زود سرد میشد. ولی من برای پاک کردن کثیفی های تن و بدنم به آب داغ احتیاج داشتم.
حس می کردم هرچی آب داغ تر باشه چرک و کثافتی که روحمو سیاه کرده زودتر پاک میشه.
مطمئناً تا الان رفته بود. حدسم درست بود ولی قبل از رفتنش یه یادداشت رومیز کنارتخت گذاشته بود و روش شماره موبایلشو نوشته بود.
پوزخندی زدم و کاغذو مچاله کردم و انداختم سطل آشغال یه سیگار دیگه روشن کردم ورفتم کنار پنجره.
پک عمیقی زدم و نگاهمو به منظره باغ مانند روبه حیاط پشتی دوختم.
چه روزایی رو با فکر به اینکه عکس العملش بعد ازدیدن این منظره رویایی و خوشگل چی می تونه باشه گذروندم.
ولی اون هیچ وقت پاشو تو این خانه و این اتاق نذاشت…
برای دانلود رمان دژبان ابتدا باید این رمان را خریداری نمایید.
شما می توانید نسخه اصلی و کامل این رمان را از طریق درگاه بانکی زیر خریداری نمایید.
قیمت ۲۹,۰۰۰ تومان
پس از پرداخت موفق لینک دانلود رمان برای شما فعال و نمایان خواهد شد.
جهت ارتباط با ما کلیک کنید
آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم می گیره از قدرتش سو استفاده کنه و از آرایه می خواد که در ازای امضای مجوز پرستار بچه اش بشه تا اینکه. شاید اتفاقاتی که تو مسیر زندگیم افتا دمنو به جایی رسوند که دیگه هیچ وقت نتونم لذت مادر واقعی بودنو تجربه کنم.. ولی درعوض.. آدمایی رو توی زندگیم دارم که مهر و محبتشون حتی از آدم های هم خون واقعی تره و من به خاطر داشتنشون به خودم می بالم! من.. آرایه.. زنی که بارها و بارها زندگیش و تو آخرین ایستگاهی که هیچ راه برگشتی نداشت تصور کرده بود.. حالا تو نقطه ای وایستاده بودم که روبه روم یه فردای روشن بود.. یه آینده پر از خوشبختی.. با آدمایی که هر کدوم یکی از ستون های اصلی این دژ پر از خوشبختی بودن.. با همین سه نفر.. همین سه تا آر.. آرامش.. آران.. آریا! اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد ازدل من تا ابد مهر تو بیرون نرود ازدل من...