دانلود رمان آنتریک از سارنا آزادرهی با لینک مستقیم
قسمتی از داستان رمان آنتریک :
-آرمین؟! با سردی که توی نگاهش بود تموم تنم یخ بست.
آب دهنم و قورت دادم. آرمین همیشه غیرتی بود.
حتی وقتی می رفتیم بیرون و موهام زیادی بیرون بود دعوا راه می نداخت سعی کردم خودمو جمع و جور کنم.
دردی که زیر شکمم بود هر لحظه بیشتر میشدو حس میکردم جون از تنم داره میره.-داری با من تموم میکنی؟ هومی کرد. زانوهام تا شدن و با دردی که نفسم و میگرفت باز هم شروع به حرف زدن کردم.
-با من تموم.. تموم میکنی.. پس اگه از در اینجا برم بیرون و با یه مرد دیگه هر گورستونی برم واست مهم نیست؟!
جوابی نداد. دست روی نقطه ضعفش گذاشتم.
-آرمین… اون روی احمق و لجباز منو بالا نیاربرم با یه مرد دیگه و تو برات مهم نباشه؟!
لبم رو گزیدم و دستم و زیر شکمم مشت کردم خدایا این درد چی بود. دوتا دستام و روی زمین زدم و وزنمو روش انداختم.
با شنیدن صدای قدم های آرمین و با این فکر که میخواد بهم کمک کنه چشمهام برق زد.
اما تا سرم و بالا آوردم سیلی که توی گوشم زد برق از چشمام پروند و بیجون روی زمین پخش شدم.
حس اینکه خون از گوشهی لبم جاری میشد رو به خوبی میفهمیدم.
روی دوتا پاهاش نشست و انگار که داره به یه تیکه آشغال نگاه میکنه خیره ام شد.
-منو به چی تهدید میکنی؟!
اشک از گوشهی چشمام سر خورد.
حس تلخ اینکه تموم مدت این من بودم که عاشق و دیوونش بودم و اون فقط سر اینکه تو شرکت پسش زده بودم و برای انتقام نزدیکم شده بود تموم وجودم و پر کرد.
-عزیزم نامرد بازی تو وقتی اومدی پیشم برام ثابت شد نیازی نیست دیگه به رخ بکشی چه کارها میتونی بکنی.
بینیم رو بالا کشیدم و کاملا بی ربط به تموم توهین هاش گفتم:
خودم و می کشم. بلند شد و نگاه من دنبالش کشیده شد.
-یه نامرد کمتر. فقط گمشو از خانهی من بیرون بعد دخل خودت و بیار!
وقتی دید تکانی نمیخورم خودش عصبی نزدیکم شد و بی توجه به ناله ی پر دردم دست زیر بازوم انداخت و کشون کشون سمت اتاق برد…
برای دانلود رمان آنتریک ابتدا باید این رمان را خریداری نمایید.
شما می توانید نسخه اصلی و کامل این رمان را از طریق درگاه بانکی زیر خریداری نمایید.
قیمت ۳۰,۰۰۰ تومان
پس از پرداخت موفق لینک دانلود رمان برای شما فعال و نمایان خواهد شد.
جهت ارتباط با ما کلیک کنید
نهال در دام عشق پسـری به اسم ارمین می افتد در حالی که آرمین با نقشه به او نزدیک شده، خانواده نهـال از این ماجرا بی اطلاع هسـتند! در این بین رقیب آرمیـن به اسم آراد نهال را از ایران خارج می کند و...