زمانی که پلیس موفق نمی شود پرونده قتل پدر صحرا را به سرانجام برساند، اشخاصی مجهول با مزاحمت های تلفنی و پیامک های مشکوک، باعث آزار و اذیت این دختر می شوند. و درست زمانی که صحرا حس میکند به بن بست رسیده است و برای نجات جان خانواده اش هیچ چاره ای جز تسلیم شدن ندارد، پای مرد مرموزی به نام امیرسام پناهی هم با یک راز بزرگ به زندگی اش باز می شود. امیرسام با شخصیت مبهم و شغل ابهام آمیزی که دارد، سعی می کند اعتماد صحرا را به دست آورد. او برای کمک به صحرا، شرط بزرگی پیش پای این دختر می گذارد. دختری که به خاطر تربیت خانوادگی و تعصبات پدرش، جنس خودش را لا همه ظرافت ها و زیبایی های خدادادی فراموش کرده، حالا مقابل مردی قرار گرفته است که از او می خواهد تابوهایش را بشکند و...!
نیلا نامی دختری که بعد از سال ها به عشق گذشته اش بر می خورد اما رابطه ی سمی که با سپهر داره و درگیرش هست مانع از رسیدن دوباره اش به دانیار مشرقی می شود. بالاخره تهدیدهای سپهر کار دستش می دهد و یک شب توی بیهوشی اسیر دستانش می شود!
امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده را اسیر خودش می کند تا انتقام بگیرد. ولی متوجه می شود بهار دختر آن خانواده نیست و بهار نیز قربانی آن ها است. ولی نقشه ای می کشد. از طرفی از بهار خوشش اومده از طرفی می خواد به وسیله بهار انتقامش را بگیرد...
اسرا یک دختر مذهبی و دانشجو بود که مثل بقیه ی دختران منتظر شاهزاده ی سوار بر اسب سفید زندگیش بود. او حتی در خیالاتش هم تصور نمی کرد مرد زندگیش همون افسر پلیس مست و عجیبی باشه که به طور اتفاقی تو یک شب تابستونی سر از اتاقش در میاره و بهش تجاوز می کند. بعد اون شب اسرا موند و یک تن دست خورده و روح زخمی که پیشنهاد ازدواج اون مرد رو قبول نمی کرد. اما اینبار بازهم سرنوشت بیکار ننشست. اسرا حافظشو از دست داد و وقتی تو بیمارستان چشم باز کرد مرد جذابی رو کنار خودش دید که خودشو نامزد اسرا معرفی می کرد...
فیلمی از رابطهی جنسی یک مرد سرشناس در سرتاسر اینستاگرام پخش می شود و حسابی جنجال درست می کند! پخش کننده ی این فیلم دختر ۱۷ ساله ای هست که...