دانلود رمان کژال از ماندانا معینی (مودب پور) با لینک مستقیم
قسمتی از داستان رمان کژال :
وقتی دوازده سالم بود، مادرم در اثر سرطان فوت کرد و مسئولیت خانه افتاد گردن من!
باید غذا می پختم و خانه رو نظافت می کردم و کم بیش هم خرید به عهده من بود.
هرچند که پدرم کمکم می کرد اما اون بالاخره مرد بود و هرچقدرم که سعی می کرد نمی توانست مثل یک زن مسئولیت خانه داری رو قبول کنه و انجام بده.
پدرم مرد خیلی خوبی بود اما متاسفانه بی فکر!یعنی اصلا فکر آینده نبود! درست برعکس عموم!
هرچقدر عموم پول جمع کن و حسابگر بود، پدرم دست به باد!
البته نه اینکه پول هاشو در راه بد خرج کنه اما من یادم نمیاد که هیچ وقت پدرم یک پس انداز قابل قبول داشته باشه.
همیشه خانه ما پر بود از شکلات و میوه و شیرینی و آجیل و چی و چی و چی! رخت و لباس های ما همیشه خوب بود!
مسافرت هر تابستون و عیدمون هم هیچ وقت ترک نشد!
هفته ای یک بار شب شام بیرون هم همین طور…
برای همین هم پدرم هیچ وقت نمی توانست پس انداز داشته باشه هرچند که کارش بد نبود و حقوق خوبی هم می گرفت اما بدون بازنشستگی!
شغل پدرم آزاد بود! تاجرو کاسب و این چیزا نبود.
اما یه جوری خودشو به شغل آزاد وصل کرده بود.
هیچ وقتم از شغلش برای من حرف نمیزد اما می دونستم که دلالی می کنه!
شایدم همین پول دلالی بود که هیچ وقت برامون نموند و برکت نداشت…
گاهی وقت ها خیلی دلم می گیره! نه اینکه مثلا پاییز باشه و بارون بیاد! یا اینکه مثلا عصر جمعه باشه و هیچ کاری هم برای انجام دادن نداشته باشم، نه! هیچ کدام از این ها نیست! من نه یک دختر رویایی هستم و نه یک دختر نازک نارنجی… از اون موقعی که خودم رو شناختم با مسئولیت بزرگ شدم. همیشه وظایفی را انجام دادم که دخترهای خیلی برگتر از خودم اصلا نمی دونستن که این وظایف چیست…