دانلود رمان دختر آبان از نویسنده آزیتا خیری
بخشی از داستان رمان دختر آبان :
با دیدن اسم شیدا لبهایش کش آمد.
روی اسم او ضربه ای زد و بعد دوباره به صندلی تکیه داد. یک دستش را روی دستۀ صندلی اش گذاشت و با لبخندی شاد و پر از رضایت خیره شد به سبد گلی که خواهرش انگار برای سفارش آن سنگ تمام گذاشته بود.
پیام شیدا زود رسید: چطوره شادوماد؟
اخم او شیرین بود. تایپ کرد: گفته بودم فقط رز باشه.
می توانست اخم شیدا را تصور کند. جوابش زود رسید: خز بازی درنیار سرگرد. دنبال یه سبد لاکچری بودم.
فروشنده کلی آلبوم رو گشت تا تونست رز و آنتوریوم رو با هم اینقدر قشنگ ست کنه.
شاهین کمی به جلو خم شد. هنوز نگاهش به سبد گلی بود که قرار بود امشب به الهام تقدیمش کند.
یک دستش را زیرچانه زد و اینبار بی حوصله از تایپ، ویس فرستاد: مامان کجاست؟
اینبار شیدا هم مثل خودش صدا فرستاد: بهت بگم سکته میکنی…
درباره دختری به اسم الهام هست که دانشجوی هنره و براش پاپوش درست کردن و اون سرگردی که دستگیرش میکنه شخصی نیست جز پسر همسا یه اش و...