زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان دانشگاهی اش در کیش با مرد متعصب و غیرتی عرب تباری به نام ارکان آشنا می شود که برنامه هتل و گردش زهرا را خودش نقشه ریزی کرده، چون مدت ها است که به او علاقه مند و زیر نظرش دارد، ارکان از عشیره ای سرشناس است که به خاطر کینه و دشمنی برادر بزرگش از خانواده دور است و...
حـکایت دخـتری شکننده و آرام است که گردونه روزگار چنان بر این دختر می تازد که به اشتباه تاوان بی آبرویی کسی دیگر را از او می گیـرند و ناچار می شود با جنینی در شکم، بدنبال پدر بچه اش برود پـدری که خود نوعروسی در خانه دارد...
عشق همیشه به خوبی پایان نمیآید و ما در این داستان با عشقی روبهرو هستیم که حرارتِ آن نمیتواند مرزهای حرمت را بشکند. نگین، دخترِ عاشق پیشهی ما به راه دوری برای دیدن عشق دیرینهی خود میرود؛ اما در این راه آیا حاصل این عشق رسیدن است یا جدایی. آیا دو فردِ متعهد به زندگی و عاشق پیشه حرمتها را میشکنند تا با هم باشند؟...
گاهی وقت ها خیلی دلم می گیره! نه اینکه مثلا پاییز باشه و بارون بیاد! یا اینکه مثلا عصر جمعه باشه و هیچ کاری هم برای انجام دادن نداشته باشم، نه! هیچ کدام از این ها نیست! من نه یک دختر رویایی هستم و نه یک دختر نازک نارنجی… از اون موقعی که خودم رو شناختم با مسئولیت بزرگ شدم. همیشه وظایفی را انجام دادم که دخترهای خیلی برگتر از خودم اصلا نمی دونستن که این وظایف چیست…
نهال در دام عشق پسـری به اسم ارمین می افتد در حالی که آرمین با نقشه به او نزدیک شده، خانواده نهـال از این ماجرا بی اطلاع هسـتند! در این بین رقیب آرمیـن به اسم آراد نهال را از ایران خارج می کند و...