داستان رمان درباره یک دختر فاقد احساساته، یک دختر که بلد نیست بخندد و نمی داند عصبانیت چیست. از غم، نگرانی، علاقه، اضطراب و دوست داشتن فقط نامشان را یاد گرفته… این دختر در ماجرایی درگیر می شود. ماجرایی که او را در مسیر کینه دیگران قرار می دهد. انتقام گرفتن خوب نیست، اما شاید قربانی انتقام شدن بتواند او را به بلوغ عاطفی اش برساند. شاید با محبت دیدن در لحظات تنهایی اش بتواند احساسات را درک کند…
در مورد زنی ست که به خاطر یک انتخاب غلط یازده سال زندگی پر تنشی رو پشت سر میگذارد اما دقیقا موقعه جدایی متوجه میشود باردار است و برای خلاصی از آن زندگی، غیرمجاز جنین را از بین میبرد اما پیش مردی که این زن برای اون یک فرد خاص است. پس از جدایی ماریا، درگیر قتل همسر سابقش میشود و بعد هفت ماه آزاد میشود در حالی که به خاطر یک شرط آزاد شده و اما آن شرط شروع رمان زن شرطی هست...
با وجود مخـالفت های زیاد، مادرِ جـیران تصمیم به ازدواج با صاحبکار خود یاشار میگیرد؛ اما درست ده دقیقه بعد از عقد در جشن عروسی اش و درست جلوی چشمان جیران خودکشی میکند! با ورود امیر بهادر پرده از رازهای گذشته برداشته و جیران متوجه میشود که ازدواج مادرش با یاـشار، یک تله بـرای گیر افتادن خـودش است، رازهایـی که به مرور برملا میشود و...
همه چیز از آن شب مرموز و ترسـناک شروع شد، از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق! آتـشی که به پا شد و قتلعامی دردنـاک، پروایی که از دل مهر و محـبت به قعر جهـنم سرد و بیروح فرو آمد و مـردی که مردانه ایسـتاد پای عزت او، تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسمخورده و کینهتوز...
امیر پارسا جواهریان مرد مذهبی و جذابیه که همه ی مسئولیت خاندان به روی دوشش هست و همه ازش حساب میبرن. حالا باید به خاطر مصلحت خانواده با دختر عمه ی بزرگش (نازلی) ازدواج کنه، ولی اون دلباخته ی دختر عمه کوچیکه است و هیچکی از این عشق مخفی امیر به پناه خبر نداره! سمت دیگه ماجرا به نازلی و پناهی برمیگرده که مثل خواهر با هم بزرگ شدن ولی هر دو از کودکی دل بستن به امیر پارسا. همین باعث میشه اونا رو به روی هم قرار بگیرن و حالا که قانون خانواده باید اجرا بشه همه چیز به هم میریزه چون پناه یا باید از این عشق بگذره یا جلوی کل خاندان بایسته...