همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معروف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیبها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آنها میشود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کمکم احساسی میان این دو نفر شکل میگیرد. احساس و عشقی که میتواند مرهم برای زخمهای کهنهای شود که آنها از گذشته با خود به همراه دارند. در حالی که آنها دوشادوش هم پلههای ترقی را با سرعتی بیش از پیش طی میکنند غافل از این هستند که عشق نوپای خودشان هدف رقیبی قَدَر است که آنها را زیر نظر دارد و بواسطه داشتن نفوذی باورنکردنی از هر چیزی که در کوک و بین معین و حریر میگذرد مطلع است تا در زمان دلخواه زخمکاری خود را بزند. طوفانی عاشقانه در راه است...
با وجود مخـالفت های زیاد، مادرِ جـیران تصمیم به ازدواج با صاحبکار خود یاشار میگیرد؛ اما درست ده دقیقه بعد از عقد در جشن عروسی اش و درست جلوی چشمان جیران خودکشی میکند! با ورود امیر بهادر پرده از رازهای گذشته برداشته و جیران متوجه میشود که ازدواج مادرش با یاـشار، یک تله بـرای گیر افتادن خـودش است، رازهایـی که به مرور برملا میشود و...
زمانی که پلیس موفق نمی شود پرونده قتل پدر صحرا را به سرانجام برساند، اشخاصی مجهول با مزاحمت های تلفنی و پیامک های مشکوک، باعث آزار و اذیت این دختر می شوند. و درست زمانی که صحرا حس میکند به بن بست رسیده است و برای نجات جان خانواده اش هیچ چاره ای جز تسلیم شدن ندارد، پای مرد مرموزی به نام امیرسام پناهی هم با یک راز بزرگ به زندگی اش باز می شود. امیرسام با شخصیت مبهم و شغل ابهام آمیزی که دارد، سعی می کند اعتماد صحرا را به دست آورد. او برای کمک به صحرا، شرط بزرگی پیش پای این دختر می گذارد. دختری که به خاطر تربیت خانوادگی و تعصبات پدرش، جنس خودش را لا همه ظرافت ها و زیبایی های خدادادی فراموش کرده، حالا مقابل مردی قرار گرفته است که از او می خواهد تابوهایش را بشکند و...!
سنتی که از گذشته در طایفه ای بزرگ و سرشناس به جا مانده و چه بسا به خاطر بقای آن خون ها ریخته اند. این آیین سال هاست که دست به دست میان وراث می چرخد. و حالا تنها وارث این خاندان خدیو است مردی جسور، بی رحم، باهوش و بسیار قدرتمند که زخم خورده همین رسومات است و برای از میان بردن آن لحظه شماری می کند. این رسم چیست؟!... و چرا خدیو بعد از سال ها توبه اش را می شکند؟! «مردی که دنیاش رو جهنم کردن اما اون بهشتِ خودش رو ساخت!»
نامدار خسروپناه ماساژ درمانگر جوانی که برای دسترسی به یک سری اطلاعات و رساندن آن مدارک به دست رئیس خود، خَدیو هژبری با برنامه ی قبلی به عنوان ماساژر وارد پانسیون معروفی می شود. خانه ی مرموزی که نامدار را درگیر اتفاقات هولناکی می کند زیرا به محض ورود، مالک این خانه که زنی بسیار خطرناک است، از نامدار می خواهد تنها شاه ماهی پانسیون شود و شاه ماهی به این معناست که آن مرد بعد از مالک، بالاترین فرد پانسیون شناخته می شود. که با وجود این لقب نامدار مجبور است برای آن زن...!