دختری با قلب پاک و صاف و ساده، گیر اربابی از جنس نفرت میافتد. برادر گمشده اش را میابد و مجبور به ازدواج اجباری با ارباب میشود، ولی در وجود او، پسری کوچک رشد میکند که به نظر میرسد که حلال همه ی مشکلات اوست. در این بین، مهلا همسر سابق ارباب جوان تلاش میکند دختر و فرزندش را بکشد، ولی او موفق نمیشود و به سزای کارهایش میرسد و عشق دخترک و عشق به فرزند او، باعث خوب شدن رابطه با شوهرش میشود و این گونه است که از اجبار به عشق دست پیدا میکند.
داستان رمان درباره یک شخص سرشناس مغرور و عیاش به نام دامون پیران می باشد، او روزی یک دختر بی پناه را نجات می دهد و دختر را به خانه ی خودش می برد. دامون در قبال امنیت و جای خوابیدنی که به دختر می دهد خود دختر را طلب می کند و از او می خواهد که به هم محرم بشوند. اما نمی داند که این دختر به تازگی از زندان آزاد شده است و با نقشه وارد زندگی دامون شده تا اعتمادش را جلب کند و…
دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا می زنند. دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش می شود. چشم روی آبروی خود می بندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد. به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع می شود. این در حالی است که جانای زخم خورده از تقدیر گمان می کند دستان دشمن اوست و محض انتقام آمده. اما دستان برای اینکه حامی این دختر باشد ناچار است آبرویش را گرو بگذارد...