داستان رمان درباره یک دختر فاقد احساساته، یک دختر که بلد نیست بخندد و نمی داند عصبانیت چیست. از غم، نگرانی، علاقه، اضطراب و دوست داشتن فقط نامشان را یاد گرفته… این دختر در ماجرایی درگیر می شود. ماجرایی که او را در مسیر کینه دیگران قرار می دهد. انتقام گرفتن خوب نیست، اما شاید قربانی انتقام شدن بتواند او را به بلوغ عاطفی اش برساند. شاید با محبت دیدن در لحظات تنهایی اش بتواند احساسات را درک کند…